زمینه سازی ظهور،فرهنگی مذهبی

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم وجعلنی من انصاره واعوانه والمستشهدین بین یدیه

زمینه سازی ظهور،فرهنگی مذهبی

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم وجعلنی من انصاره واعوانه والمستشهدین بین یدیه

دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است
السلام علیک یا صاحب الزمان عج
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
نویسندگان
پیوندهای روزانه
آخرین نظرات

۱ مطلب با موضوع «امام شناسی» ثبت شده است

چهارشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۲۳ ق.ظ

1- نزدیک بودن ولایت امام مهدی عج

به نرجس سلام الله علیها عرض کردم: حالت چگونه است؟ فرمود: (امری که مولا و سرورم تو را به آن خبر داده، آشکار شد)، به نرجس سلام الله علیها نزدیک شدم و با توجه کامل مشغول خواندن سوره قدر که امام سفارش کرده بود شدم، شنیدم جنین هم در رحم نرجس سلام الله علیها همین سوره را همراه من تلاوت می کند، و به من سلام کرد. من از آنچه شنیدم، هراسناک شدم.

امام زمان (عج)

حضرت حکیمه(1) می گوید: کنیزی به نام نرجس در خانه من بود، روزی برادرزاده ام امام حسن عسکری علیه السلام به دیدار من آمد، و به پیش شتافت و به نرجس سلام الله علیها نگاه کرد، به آن حضرت عرض کردم: (ای آقای من، گویی خواهان نرجس سلام الله علیها هستی، تا او را به خدمت شما بفرستم؟)

امام حسن علیه السلام: نه ای عمّه، ولی در مورد این خانم شگفت زده شده ام.

حکیمه: چرا از او شگفت زده شده ای؟

امام حسن: به زودی از این خانم فرزند بزرگواری که در پیشگاه خداوند، ارجمند است، متولّد می شود.که خداوند به وسیله او سراسر زمین را همان گونه که پر از ظلم وجور شده پر از عدل و داد کند.

حکیمه: ای آقای من، او را به خدمت شما می فرستم.

امام حسن: در این مورد از پدرم اجازه بگیر، اگر اجازه داد چنین کن.

حکیمه گوید: لباسم را پوشیدم و به خانه امام هادی علیه السلام رفتم و سلام کردم ودر محضرش نشستم، هنوز سخنی نگفته بودم به من فرمود: (ای حکیمه، نرجس را نزد پسرم ابومحمّد بفرست).

حکیمه: ای آقای من، به همین منظور، برای طلب اجازه به محضر شما آمده بودم.

امام هادی علیه السلام: ای مبارکه(2) خداوند متعال دوست دارد که تو را در پاداش این پیوند شریک سازد، خیر و بهره ای از این وصلت، نصیبت شما فرماید.

حکیمه: درخانه امام هادی علیه السلام چندان نماندم، برخاستم و به خانه ام بازگشتم، نرجس را زینت نمودم و زفاف امام حسن علیه السلام با نرجس را در خانه ام برقرار ساختم، آن حضرت چند روز در خانه ما بود، سپس عازم خانه پدرش امام هادی علیه السلام گردید، من حضرت نرجس را همراه آن حضرت به خانه امام هادی علیه السلام فرستادم.

پس از مدتی امام هادی علیه السلام از دنیا رفت، و امـام حسن عسکری علیه السلام جانشین پدر شد، من گاه و بی گاه به زیارتش می رفتم، همان گونه که به زیارت پدرش امام هادی علیه السلام می رفتم، روزی حضرت نرجس سلام الله علیها نزد من آمد و خم شد تا کفش مرا از پایم بیرون آورد، و به من فرمود: (ای سرور من، کفشت را به من بده).

به او عرض کردم: بلکه تو سرور من و خانم من هستی، سوگند به خدا، پایم را به سوی تو دراز نمی کنم که کفشم را از پایم بیرون بیاوری، و نمی گذارم تو برای من خدمت کنی، بلکه من تو را خدمت می کنم و منّت تو را به دیده می نهم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۲۳
محمد خالقی